آفـــآق ِ ...
نگرانم و دلواپس ،
برای درد هایی که بی دعوت می آیند و دیر می روند ،
برای روزهایی که می گذرد تا شب ِ بی پایان ِ رفتن ،
برای اردی بهشت که اندک اندک عین جهنم می شود ،
برای همه هیچ های ِ دنیا نگرانم ...
این روزهای آخر ا ر د ی ب ه ش ت تو به داد من برس
امروز سری به گذشته های ِ گلدان ِ خالی ام زدم ،
حکمتی بود که احتمال یک گل سرخ همیشه احتمال ماند
زود است پرواز تا جدا شوم از گذشته های ِ سیاه و لجنی
شاید همین روزها پایانی باشد بر شروعی بی پایان
برای آن روز قلب سیاهم را تاکسیدرمی کن تا محل نصب آنرا نشانت دهم
نظرات شما عزیزان: